سیدمحی الدین حسینی ارسنجانی - تماشا
بهمن ایزدی فعال محیط زیست، کویرشناس وبانی ثبت کویر لوت در فهرست میراث جهانی در حاشیه برنامه تور تخصصی سه روزه ارسنجان گردی و تالاب شناسی که به همت انجمن دوستداران میراث فرهنگی ارسنجان برگزار شد، در گفتگو باخبرنگار ما گفت: در طول سی، چهل سال فعالیت مستمر خود در حوزه حفاظت از محیط زیست و منابع طبیعی خاطرات زیادی از سفرهایم به مناطق گوناگون کشور دارم، از مدیران محیط زیستی که با آنها کار کرده ام تا محیط بانان و شکارچیانی که از خاطراتشان برایم گفته اند و بخشی از آنها را در ذهنم دارم. چند وقتی بود که هوشنگ ضیایی از مدیرکلی محیط زیست فارس به منطقهای دیگر رفته و جایش را به فردی به نام خسرو دهبزرگی داده بود.خسرو انسان شریف و علاقهمندی بود، از مدیرانی که هر وقت لازمش داشتیم در طبیعت بود و به پشت میزنشینی عادت نداشت. همین مؤلفه ها باعث شده بود از نزدیک سختیها را مشاهده و در
تصمیم گیریهایش آنها را لحاظ کند. یک وقتی پیش خسرو رفتم و گفتم درخواستی دارم که میدانم اگر هوشنگ بود قبول میکرد، اجازه بده این پنج شش متخلف را به عنوان شکاربان استخدام
کنیم.
وی اظهارداشت: آن زمان اصطلاح محیطبان هنوز جا نیفتاده بود، محیطبانان شکاربان بودند و گونههایی مثل کل و بز و قوچ و میش هم تحت عنوان شکار دستهبندی میشدند. خسرو دهبزرگی چنان از گفته من(بهمن ایزدی) متعجب شد که گفت اگر جای تو دیگری بود حتماًٌ کلامی درشت به او میگفتم و خودکاری به سمتش پرتاب میکردم. من اما مأیوس نشدم طی دو ماه او هر وقت خسرو دهبزرگی رامی دیدم با او در این باره صحبت میکردم و پس از این مدت ازخواسته ام دست می کشید م تا او به تنهایی فکر کند و این صبر بالاخره نتیجه داد.
* چه بسیار شکارچیانی که خودشان مانع از شکار شدند!
بهمن ایزدی افزود: روزی خسرو به من گفت بهمن برو و آن چند نفر را بیاور، تصور من این بود که قصد مجازاتشان را دارد، گفتم خسرو دست بردار! به من گفت من اجازهاش را از میرزا طاهری که رئیس سازمان و معلم و دوست شهید رجایی بود، گرفته است. با استخدام آنها کار من تازه آغاز شده بود، شب و روزها با آنها بودم، یکسری ملزومات مانند دوربین و کولهپشتی به آنها دادم و درباره حیاتوحش و گیاهان حرف میزدیم. یکی از این افراد عزیز بذرافکن بود، سالها بعد عزیز در مواجهه با شکارچیان جان عزیزش را از دست داد. سهراب زارع از دیگر اعضای آن گروه و قشقایی بود، او هم آنقدر به این سرزمین عاشق بود که در درگیری با شکارچیان جان شریفش را از دست داد. هوشنگ ضیایی هم در کارنامهاش موارد اینچنینی کم ندارد. اکبر شاهینپور زمانی شکارچی بود و زندگیاش در کوه ها بود. اکبر، تنها گاهی از کوه پایین میآمد تا خانوادهاش به او غذا برسانند و در عوض او لاشهها را تحویل دهد. هوشنگ، اگرچه اکبر را در کوهها نگه داشت اما این بار اکبر محافظ بود نه شکارچی.»
حافظ محیط زیست کشورمان بیان داشت: فهرست شکارچیانی که به صف محیطبانان به واسطه محدودیتهای اداری و استخدامی پیوستهاند شاید کوتاه باشد اما در میان فعالان و داوطلبان محیطزیست فهرست بلندبالایی از آنها را میتوان یافت.
ایزدی یادآور شد: نگاه به شکارچیانی که به عرصه حفاظت وارد شدهاند بسیار متنوع است و هنوز کسانی هستند که اعتقاد دارند شکارچی هیچگاه نمیتواند حامی محیطزیست باشد و این ضربالمثل قدیمی را تکرار میکنند: «توبه گرگ، مرگ است.»
وی در ادامه افزود: مرتضی آریانژاد از فعالان حیاتوحش در استان هرمزگان هشت سال پیش مغازه فروش لوازم شکار داشت. یک روز صبح پیچ تلویزیون را میچرخاند و میبیند که محمدعلی اینانلو در یکی از برنامهها میگوید لذت عکاسی از حیاتوحش، از شکار بیشتر است و البته کاری دشوارتر. مرتضی چندی بعد مغازهاش را تعطیل میکند و از همان زمان راه حفاظت را در پیش میگیرد. او میگوید: «من شکارچی بودم اما دیگر نه شکار برایم جذابیت داشت و نه مغازه با روحیاتم میخواند. برای همین آن را بستم. در گذشته وقتی شکار میکردم، خانواده ام شاکی میشدند، چون حیوانی کشته میشدو ترس دستگیری هم داشتم در حالی که تصویربرداری و عکاسی از حیاتوحش زمین تا آسمان با آن فرق میکند، به حیوانی صدمه نمیزنید، دیگران از کارتان تقدیر میکنند و از آن طرف دیگران هم از دیدن اثری که خلق شده لذت میبرند، ضمن اینکه آرامش دارید و از دستگیری هم نمیترسید.»
* لذت عکاسی از حیات وحش بیشتر شکار است!
ایزدی خاطرنشان کرد: شکارچیان سابق و از جمله امثال آریانژاد دوست دارند در کارشان شماره یک باشند از همین روست که در گرمای ۵۰ درجه هرمزگان در مناطق مختلف به دنبال ردپایی از خرس و پلنگ می گردند. او میگوید: «لذت حفاظت و اینکه از انقراض یک گونه جلوگیری میکنید جذابترین چیز است. هر چند پس از اتفاقاتی که برایش افتاد یکی از شکارچیان به او گفته بود ما سالیان سال است اینجا شکار میکنیم و مشکلی برایمان پیش نیامده، چه کاری بود شکار را کنار گذاشتی تادچار این مصائب شوی.»
آریانژاد در یک برنامه تلویزیونی هم میگوید: «در برنامههای تلویزیونی اولین جملههای من این است که لذت عکاسی و حفاظت از حیاتوحش بسیار بیشتر و البته کار در آن سختتر از شکار است. شکارچیان عادت دارند بگویند ما خیلی حرفهای هستیم و تا نزدیکی حیوان رفتهایم. این در حالی است که در عکاسی شما باید خیلی حرفهایتر باشید و به سوژه نزدیکتر شوید تا بتوانید عکس خوبی بگیرید.»
ایزدی به نقل از آریانژاد اینگونه ادامه میدهد که: «من هیچوقت پنهان نکردهام که شکارچی بودهام ولی کملطفی است که گذشته ملاک ارزیابی امروز باشد کما اینکه فیلمی ازشکار من که مربوط به گذشته بوده، بارها در شبکههای اجتماعی پخش شد و معیار قضاوت عمومی قرارگرفت.» البته آخرین تصویری که ازآریا نژاد در شبکههای اجتماعی پخش شده او را در کنار تیم امدادی «نازک» پلنگ هرمزگان نشان
میدهد.
کویرنورد مشهور ایرانی درادامه گفت: فرد دیگری به نام فخرالدین احمدی که یکی از شکارچیهای سابق در منطقه سوادکوه بود، هم، خاطرات جالبی ازکارنامه زندگی خود دارد. او بیان می دارد که: «آن وقتها شکار زیاد میرفتم و جزو بدترینها بودم، البته شکار که بهترین ندارد اما بین بد و بدتر من جزو بدترین هایش بودم. یک بار یکی از دوستان مرا به یک تور گردشگری معرفی کرد تا به عنوان بلد محلی همراهشان باشم. در این سفر نگرش آنها به طبیعت را میدیدم؛ اینکه به هر منظره ای توجه نشان میدهند و کنارش عکس میگیرند و این جرقهای در ذهن من بود، بعدتر هم افرادی مانند «آصفرضاییان » وارد زندگیم شدند.»
سالها پیش فخرالدین احمدی به دوستانش گفته بود اگر دوربین بخرد شکار را کنار میگذارد و برای همیشه سراغ شکار نمیرود. یکی از دوستانش روزی دوربینی برایش هدیه آورد. احمدی بنا به قولی که داده بود به جای اسلحه، دوربین به دست گرفت و عکاسی از طبیعت را پیشه کرد. او از آن زمان تاکنون با
محیط بانان و فعالان محیطزیست همکاری کرده و به گفته خودش در صف اول فعالان این حوزه در منطقه سوادکوه است چون هم منطقه را میشناسد، هم حیاتوحش و هم شکارچیان را. او درباره این که آیا دوست داشته محیطبان باشد یا نه میگوید: «چند باری به من پیشنهاد شد که از محل کار فعلی به سازمان بروم که قبول نکردم. اگر محیطبان شوم ممکن است روزی در مقابل دوستان سابقم قرار بگیرم و همین باعث میشود فعالیت آزاد در این حوزه را ترجیح دهم.»
ایزدی که خودبانی ثبت کویرلوت ایران درفهرست میراث جهانی «یونسکو» است خاطرنشان می کند که: کسی که شکارچی است محال است شکار را کنار بگذارد. این جمله را یکی از محیطبانان درجه یک سواد کوه که آرزوی دستگیری احمدی را داشته بارها به همکارانش گفته است. او انکار نمیکند که تفنگ و تیراندازی را دوست دارد اما تأکید میکند قصد ندارد جان موجودی را بگیرد. «ازکشتن هیچ موجودی حس خوبی ندارم. شکارچی ممکن است به اسلحه اش وابسته باشد اما لزوماً به شکار وابسته نیست. افتخار او این است که در اوج و نرسیده به ۴۰ سال شکار را ترک کرده و می گوید: نیامدم که بگذارم ۵۰ یا ۶۰ ساله شوم که بعداً توان این کار را نداشته باشم.»
ایزدی معتقد است: شکار مثل اعتیاد قابل حذف نیست و باید برایش راهکاری پیدا کرد. «پروانههای شکاری که داده میشود نشان از پذیرش این موضوع دارد. ما باید بتوانیم به شکارچیها جهت دهیم تا بتوانیم شرایط را عوض کنیم وگرنه تا وقتی اسلحه وجود دارد شکارچی هم هست. من بارها با دوستان شکارچیام درباره انقراض و کم شدن گونهها صحبت کردهام؛ اینکه ما باید جلوی این روند را بگیریم یا آن را کنترل کنیم؟»
حرفهایی که درباره یک شکارچی سابق زده میشود تمامی ندارد. در هر منطقه ای مثل منطقه سوادکوه هستند کسانی که میگویند احمدی یافلان فردمحیط بان و... جلوی شکار کردن شان را گرفته تا پنج سال بعد خودش سراغ حیاتوحش برود. اما این حرفها مهم نیست: آنچه برای امثال احمدی ها اهمیت دارد، فیلمی است که میگیرند و تشخیص ردپای گونههاست. حتی این موضوع آنقدر جالب شده بود که برخی به احمدی درخواست داده بودند به آنها آموزش دهد که چطور از ردپا میشود به حیوان رسید که البته برای همه بازگو نمیکرد و قرار است مستندی در این باره ساخته شود.
بهمن ایزدی ظرفیت سازمان محیط زیست و توان شکارچیها را میشناسد و معتقد است که با ظرفیتهای دولتی نمیشود جلوی شکارچیها را گرفت. از این رو معتقد است که همراهی مردم عنصری واجب است تا منطقه های شکار ممنوع یا حفاظت شده برای شکارچی ها
ناامن شود زیرا این حمایتهای مردمی در مواردی هم جواب داده و باعث شده شکارفروشها به کار دیگری مشغول شوند. طبیعی است که درآمد شکار با راهنمای تور یکی نیست. گرازی که شکار میشود الان دویاسه میلیون تومان وحتی بیشترهم قیمت دارد چه برسد به سایر گونههای کمیاب جانوری!
او در پایان اظهار داشت: تلاش ما براین بوده و هست تا با حمایت مردم برای شکارچی ها کاری پیدا کنیم تا وابسته به درآمد شکار نباشند و خوشبختانه یکی در ذوب آهن و دیگری در راهآهن تهران و هر یکی از آنها که پشیمان از شکار بوده و هستند، برای خود کار پیدا کرده و از منطقه شکار دور شده اند. این کاری بوده که تنها از توان مردم میآمده و انجام شده ومن فکر میکنم تنها مردم هستند که میتوانند تغییر ایجاد کنند و از حیاتوحش
منطقه اشان حفاظت کنند.